شیعه۱۲امامی
473 subscribers
1.68K photos
53 videos
214 files
381 links
🔴 به کانال موسسه فرهنگی مذهبی «شیعه ۱۲ امامی» خوش آمدید.
.
⚠️ این کانال با هدف تقویت عقاید اهل تشیع تأسیس شده است لذا عضویت متعبدین دیگر ادیان و مذاهب در این فضا توجیهی ندارد!
.
🆔ɪɴsᴛᴀɢʀᴀᴍ ᴘᴀɢᴇ:
@SHIA_12_IMAM
.
Download Telegram
.
💔 مقتل قاسم بن الحسن عليهما السلام:
.
👈 #حضرت_قاسم(ع) در روز عاشورا از عمویش #امام_حسین(ع) اجازه میدان خواست ولی امام به علت سن کم وی اجازه نداد.
👈 قاسم از این ماجرا ناراحت شده، ناگاه یاد بازوبندی افتاد که پدرش امام حسن مجتبی(ع) بر بازوی وی بسته بود و از وی خواسته بود هنگامی که غم و اندوه بیش از حد بر وی غلبه کرد آن را باز کند.
👈 قاسم بازوبند را باز کرده و دید امام حسن به وی وصیت کرده بود در کربلا جان خود را فدای عمویت کن. #قاسم شادمان خود را به عمو رساند و وصیت پدر را به امام نشان داد، امام پس از مشاهده خط برادر گریه کرده به قاسم فرمود: پدر به من نیز وصیت کرده که یکی از دخترانم را به عقد تو درآورم و به عباس(ع) و عون و زینب(س) فرمود مقدمات عقد قاسم را فراهم کنند.
👈 بدین ترتیب قاسم در همان روز عاشورا عروسی کرد و پس از آن وارد میدان شد.
قاسم از يك جانب دست عروس را گرفته به وى مى نگريست و سر در پيش مى انداخت كه ناگاه از لشكر عمر سعد آواز آمد كه هيچ مبارز ديگری مانده است؟ قاسم دست عروس را رها كرد و خواست كه از خيمه بيرون آيد.
👈 عروس دامنش بگرفت و گفت كه اى قاسم چه خيال دارى و عزيمت كجا ميكنى؟ قاسم گفت: اى نور دو ديده، عزم ميدان دارم و همّت بر دفع دشمنان مى گمارم. دامنم را رها كن كه عروسى و دامادى ما به قيامت افتاد.
👈 عروس گفت: اى قاسم مى فرمائى كه عروسى ما به قيامت افتاد. فرداى قيامت تو را كجا جويم و به چه نشان بشناسم؟!
👈 گفت مرا نزد پدر و جدّ طلب كن و بدين آستين دريده بشناس، پس دست فراز كرد و آستين بدريد.
👈 پس به میدان رفت و پس از کارزاری طولانی ناگهان فرياد«يا عماه‏»قاسم بلند شد.راوى میگويد:
حسین(ع) مانند باز شکاری خود را به قاسم رساند.
👈 نوشته‏ اند بعد از آنكه جناب قاسم از روى اسب به زمين افتاده بود، در حدود دويست نفر دور بدن او بودند و يك نفر میخواست‏ سر قاسم را از بدن جدا كند ولى هنگامى كه ديدند ابا عبد الله آمد، همه فرار كردند و همان كسى كه به قصد قتل قاسم آمده بود، زير دست و پاى اسبان پايمال شد.
👈 هيچ كس نمیداند قضيه از چه قرار است؛ همينكه غبارها نشست، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته است.در این حین غریو از اهل بیت برآمد.😭😭
.
👈 در لحظات پایانی عمر جناب قاسم در حالى كه از شدت درد پاهايش را به زمين میكوبید، شنيدند كه ابا عبد الله چنين میگويد:
👈 پسر برادرم! چقدر بر من ناگوار است كه تو فرياد كنى يا عماه،ولى عموى تو نتواند کاری برای تو انجام دهد.😭😭
.
📚 روضة الشهداء 401
📚 بحار الانوار 45/34
📚 مقتل الحسين مقرم 332
.
.
.
@SHIA_12_IMAM
https://www.instagram.com/p/B2CBIf8gVUo/?igshid=1kt17hgyf51ny
.
💔 مقتل قاسم بن الحسن عليهما السلام:
.
👈 #حضرت_قاسم(ع) در روز عاشورا از عمویش #امام_حسین(ع) اجازه میدان خواست ولی امام به علت سن کم وی اجازه نداد.
👈 قاسم از این ماجرا ناراحت شده، ناگاه یاد بازوبندی افتاد که پدرش امام حسن مجتبی(ع) بر بازوی وی بسته بود و از وی خواسته بود هنگامی که غم و اندوه بیش از حد بر وی غلبه کرد آن را باز کند.
👈 قاسم بازوبند را باز کرده و دید امام حسن به وی وصیت کرده بود در کربلا جان خود را فدای عمویت کن. #قاسم شادمان خود را به عمو رساند و وصیت پدر را به امام نشان داد، امام پس از مشاهده خط برادر گریه کرده به قاسم فرمود: پدر به من نیز وصیت کرده که یکی از دخترانم را به عقد تو درآورم و به عباس(ع) و عون و زینب(س) فرمود مقدمات عقد قاسم را فراهم کنند.
👈 بدین ترتیب قاسم در همان روز عاشورا عروسی کرد و پس از آن وارد میدان شد.
قاسم از يك جانب دست عروس را گرفته به وى مى نگريست و سر در پيش مى انداخت كه ناگاه از لشكر عمر سعد آواز آمد كه هيچ مبارز ديگری مانده است؟ قاسم دست عروس را رها كرد و خواست كه از خيمه بيرون آيد.
👈 عروس دامنش بگرفت و گفت كه اى قاسم چه خيال دارى و عزيمت كجا ميكنى؟ قاسم گفت: اى نور دو ديده، عزم ميدان دارم و همّت بر دفع دشمنان مى گمارم. دامنم را رها كن كه عروسى و دامادى ما به قيامت افتاد.
👈 عروس گفت: اى قاسم مى فرمائى كه عروسى ما به قيامت افتاد. فرداى قيامت تو را كجا جويم و به چه نشان بشناسم؟!
👈 گفت مرا نزد پدر و جدّ طلب كن و بدين آستين دريده بشناس، پس دست فراز كرد و آستين بدريد.
👈 پس به میدان رفت و پس از کارزاری طولانی ناگهان فرياد«يا عماه‏»قاسم بلند شد.راوى میگويد:
حسین(ع) مانند باز شکاری خود را به قاسم رساند.
👈 نوشته‏ اند بعد از آنكه جناب قاسم از روى اسب به زمين افتاده بود، در حدود دويست نفر دور بدن او بودند و يك نفر میخواست‏ سر قاسم را از بدن جدا كند ولى هنگامى كه ديدند ابا عبد الله آمد، همه فرار كردند و همان كسى كه به قصد قتل قاسم آمده بود، زير دست و پاى اسبان پايمال شد.
👈 هيچ كس نمیداند قضيه از چه قرار است؛ همينكه غبارها نشست، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته است.در این حین غریو از اهل بیت برآمد.😭😭
.
👈 در لحظات پایانی عمر جناب قاسم در حالى كه از شدت درد پاهايش را به زمين میكوبید، شنيدند كه ابا عبد الله چنين میگويد:
👈 پسر برادرم! چقدر بر من ناگوار است كه تو فرياد كنى يا عماه،ولى عموى تو نتواند کاری برای تو انجام دهد.😭😭
.
📚 روضة الشهداء 401
📚 بحار الانوار 45/34
📚 مقتل الحسين مقرم 332
.
.
.
@SHIA_12_IMAM