شماره ١
📚بخیل
جوانمردی را در جنگ تاتار(1) زخمی هولناک رسید . کسی گفت که فلان بازرگان نوشدارو دارد ، اگر بخواهی شاید دریغ نکند که معروف است او بخیلی بی مروّت است .
گر بجای نانش اندر سفره بودی آفتاب
تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان
جوانمرد گفت : اگر بخواهم یا میدهد و یا نمیدهد و اگر بدهد منّت تا ثریّا خواهد گذاشت . باری ، خواستن از او زهر کشنده است .
هرچه از دونان(2) به منّت خواستی
بر تن افزودی و از جان کاستی
و حکیمان گفته اند : آب حیات گر بفروشند به آبروی ، دانا نخرد که مُردن به علّت(3) ، به از زندگانی به ذلّت
اگر حنظل(4) خوری از دست خوش روی
به از شیرینی از دست ترش روی
1- تاتار : طایفه ای بزرگ در ترکستان
2- دونان : پَستان و فرمایگان
3- علّت : بیماری
4- حنظل : شیره درختی است که بی نهایت تلخ و بد بو است
#گلستان_سعدی
📚 #گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
📚بخیل
جوانمردی را در جنگ تاتار(1) زخمی هولناک رسید . کسی گفت که فلان بازرگان نوشدارو دارد ، اگر بخواهی شاید دریغ نکند که معروف است او بخیلی بی مروّت است .
گر بجای نانش اندر سفره بودی آفتاب
تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان
جوانمرد گفت : اگر بخواهم یا میدهد و یا نمیدهد و اگر بدهد منّت تا ثریّا خواهد گذاشت . باری ، خواستن از او زهر کشنده است .
هرچه از دونان(2) به منّت خواستی
بر تن افزودی و از جان کاستی
و حکیمان گفته اند : آب حیات گر بفروشند به آبروی ، دانا نخرد که مُردن به علّت(3) ، به از زندگانی به ذلّت
اگر حنظل(4) خوری از دست خوش روی
به از شیرینی از دست ترش روی
1- تاتار : طایفه ای بزرگ در ترکستان
2- دونان : پَستان و فرمایگان
3- علّت : بیماری
4- حنظل : شیره درختی است که بی نهایت تلخ و بد بو است
#گلستان_سعدی
📚 #گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
شماره٢
📚غيبت
یاد دارم که در ایام ِ طفولیت
متعبد بودمی و شب خیز و مولع ِ زهد و پرهیز
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم
و همه شب دیده بر هم نبسته
و مصحف عزیز بر کنار گرفته
و طایفه ای گرد ما خفته
پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای بگزارد .
چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند
گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
(باب دوم در اخلاق درویشان)
🌷مُتِعَبّد : پرستشگر
🌷مولِع : حریص ، مشتاق
🌷مُصحَف : کتاب ، قرآن
🌷کنار : پهلو ، آغوش
🌷دوگانه : دو تایی ، نماز صبح
#گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
📚غيبت
یاد دارم که در ایام ِ طفولیت
متعبد بودمی و شب خیز و مولع ِ زهد و پرهیز
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم
و همه شب دیده بر هم نبسته
و مصحف عزیز بر کنار گرفته
و طایفه ای گرد ما خفته
پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای بگزارد .
چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند
گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
(باب دوم در اخلاق درویشان)
🌷مُتِعَبّد : پرستشگر
🌷مولِع : حریص ، مشتاق
🌷مُصحَف : کتاب ، قرآن
🌷کنار : پهلو ، آغوش
🌷دوگانه : دو تایی ، نماز صبح
#گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
حكايت شماره ٧
قدر سلامتی 📚
پادشاهي با غلامي عجمي در كشتي نشست و غلام ، ديگر دريا را نديده بـود و محنـت كشـتي
نيازموده ، گريه و زاري درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد. چندانكه ملاطفت كردند آرام نمي گرفـت
و عيش ملك ازو منغص بود ، چاره ندانستند . حكيمي در آن كشتي بـود ، ملـك را گفـت : اگـر
فرمان دهي من او را به طريقي خامش گردانم . گفت : غايت لطف و كرم باشد . بفرمود تا غلام
به دريا انداختند . باري چند غوطه خورد ، مويش را گرفتند و پيش كشتي آوردند به دو دسـت در
سكان كشتي آويخت. چون برآمد به گوشه اي بنشست و قرار يافت . ملك را عجب آمد. پرسيد:
درين چه حكمت بود ؟ گفت : از اول محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامتي نمي دانست
، همچنين قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد.
اى پسر سير ترا نان جوين خوش ننماند
معشوق منست آنكه به نزديك تو زشت است
حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف
از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است
*منغص:مكدر و تيره و ناخوش
*غايت:نهايت
#گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
قدر سلامتی 📚
پادشاهي با غلامي عجمي در كشتي نشست و غلام ، ديگر دريا را نديده بـود و محنـت كشـتي
نيازموده ، گريه و زاري درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد. چندانكه ملاطفت كردند آرام نمي گرفـت
و عيش ملك ازو منغص بود ، چاره ندانستند . حكيمي در آن كشتي بـود ، ملـك را گفـت : اگـر
فرمان دهي من او را به طريقي خامش گردانم . گفت : غايت لطف و كرم باشد . بفرمود تا غلام
به دريا انداختند . باري چند غوطه خورد ، مويش را گرفتند و پيش كشتي آوردند به دو دسـت در
سكان كشتي آويخت. چون برآمد به گوشه اي بنشست و قرار يافت . ملك را عجب آمد. پرسيد:
درين چه حكمت بود ؟ گفت : از اول محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامتي نمي دانست
، همچنين قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد.
اى پسر سير ترا نان جوين خوش ننماند
معشوق منست آنكه به نزديك تو زشت است
حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف
از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است
*منغص:مكدر و تيره و ناخوش
*غايت:نهايت
#گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
حكايت شماره ١٠
☑️ داستان مرگ محمود سبکتگین
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین* را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه** همیگردید نظر میکرد سایر حکما از تأویل ***این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت :
هنوز نگران است که ملکش با دگرانست
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرّخ نوشین روان به خیر
گر چه بسی گذشت که نوشین روان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند
*سبکتگین : (مغولی ، صفت مرکب سبک + تگین ) سبک قدم و نیک قدم . نام پدر سلطان محمود غزنوی مؤسس سلسله ٔ غزنویان
**چشم خانه : کاسه ی چشم
***تأویل : تعبیر خواب
☑️ #گلستان_سعدی باب اول در سیرت پادشاهان حکایت دوم
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
☑️ داستان مرگ محمود سبکتگین
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین* را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه** همیگردید نظر میکرد سایر حکما از تأویل ***این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت :
هنوز نگران است که ملکش با دگرانست
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرّخ نوشین روان به خیر
گر چه بسی گذشت که نوشین روان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند
*سبکتگین : (مغولی ، صفت مرکب سبک + تگین ) سبک قدم و نیک قدم . نام پدر سلطان محمود غزنوی مؤسس سلسله ٔ غزنویان
**چشم خانه : کاسه ی چشم
***تأویل : تعبیر خواب
☑️ #گلستان_سعدی باب اول در سیرت پادشاهان حکایت دوم
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
📚 حكايت١٥
چشم درد
مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطار(1) رفت که دوا کن . بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .
ندهد هوشمندِ روشن رای
به فرومایه ، کارهای خطیر
بوریاباف(2)اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
1- بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات
2- بوریاباف : حصیر باف
📚 #گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
چشم درد
مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطار(1) رفت که دوا کن . بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .
ندهد هوشمندِ روشن رای
به فرومایه ، کارهای خطیر
بوریاباف(2)اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
1- بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات
2- بوریاباف : حصیر باف
📚 #گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حکایت٣٦
توانگری بخیل را پسری رنجور بود.نیک خواهان گفتندش:
"مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی یا بذل قربانی"
لختی به اندیشه فرو رفت و گفت:
"مصحف مهجور اولیتر است که گله دور."
صاحبدلی بشنید و گفت:
"ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان."
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بماند
ورالحمدی بخواهی،صد بخوانند
#گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
توانگری بخیل را پسری رنجور بود.نیک خواهان گفتندش:
"مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی یا بذل قربانی"
لختی به اندیشه فرو رفت و گفت:
"مصحف مهجور اولیتر است که گله دور."
صاحبدلی بشنید و گفت:
"ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان."
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همراه بودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بماند
ورالحمدی بخواهی،صد بخوانند
#گلستان_سعدی
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي