حكايت ١٤
🌺سخاوت يا شجاعت؟!
حكيمى را پرسيدند: از سخاوت و شجاعت كدام بهتر است؟
گفت:آنكه را سخاوت است به شجاعت حاجت نيست
نماند حاتم طائى وليك تا به ابد
بماند نام بلندش بنيكوى مشهور
زكات مال بدر كن كه فضله رز *را
چو باغبان بزند،بيشتر دهد انگور
نبشته است بر گورِ بهرامِ گور
كه دستِ كرم به ز بازوىِ زور
*فضله رز:اضافه درخت انگور
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
🌺سخاوت يا شجاعت؟!
حكيمى را پرسيدند: از سخاوت و شجاعت كدام بهتر است؟
گفت:آنكه را سخاوت است به شجاعت حاجت نيست
نماند حاتم طائى وليك تا به ابد
بماند نام بلندش بنيكوى مشهور
زكات مال بدر كن كه فضله رز *را
چو باغبان بزند،بيشتر دهد انگور
نبشته است بر گورِ بهرامِ گور
كه دستِ كرم به ز بازوىِ زور
*فضله رز:اضافه درخت انگور
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت ١٦
🌺روزي
صيادى ضعيف را ماهى قوى بدام اندر افتاد،طاقت حفظِ آن نداشت.
ماهى برو غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
شد غلامى كه آبِ جوى آرد
جوىِ آب آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهى آوردى
ماهى اينبار رفت و دام ببرد
ديگر صيادان دريغ خوردند و ملامتش كردند كه چنين صيدى در دامت افتاد و ندانستى نگاه داشتن
گفت:اى برادران،چه توان كرد؟مرا روزى نبود و ماهى را همچنان روزى مانده بود.
صيادِ بى روزى در دجله نگيرد و ماهىِ بى اجل بر خشك نميرد.
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
🌺روزي
صيادى ضعيف را ماهى قوى بدام اندر افتاد،طاقت حفظِ آن نداشت.
ماهى برو غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
شد غلامى كه آبِ جوى آرد
جوىِ آب آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهى آوردى
ماهى اينبار رفت و دام ببرد
ديگر صيادان دريغ خوردند و ملامتش كردند كه چنين صيدى در دامت افتاد و ندانستى نگاه داشتن
گفت:اى برادران،چه توان كرد؟مرا روزى نبود و ماهى را همچنان روزى مانده بود.
صيادِ بى روزى در دجله نگيرد و ماهىِ بى اجل بر خشك نميرد.
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت١٧
🌺هنر
حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر،هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطراست یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد
اما هنر چشمه ی زاینده است و دولت پاینده
وگر هنرمند از دولت بیافتد،غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست.
هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
سختست پس از جاه،تحکم بردن
خو کرده به ناز،جور مردم بردن
وقتی افتاد فتنه ای در شام
هر کس از گوشه ای فراتر رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزیریِّ پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی بروستا رفتند
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
🌺هنر
حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر،هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطراست یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد
اما هنر چشمه ی زاینده است و دولت پاینده
وگر هنرمند از دولت بیافتد،غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست.
هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
سختست پس از جاه،تحکم بردن
خو کرده به ناز،جور مردم بردن
وقتی افتاد فتنه ای در شام
هر کس از گوشه ای فراتر رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزیریِّ پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی بروستا رفتند
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت ١٨
🌺قناعت!
بازرگانى را شنيدم كه صد و پنجاه شتر، داشت و چهل بنده خدمتكار.شبى در جزيره كيش مرا به حجره خويش در اورد. همه شب نيارميد از سخنهاى پريشان گفتن. كه فلان انبازم به تركستان و فلان بضاعت به هندوستان و اين قباله فلان زمين است و فلان چيز را فلان، ضمين.
گاه گفتى:خاطر اسكندريه دارم كه هوايي خوشست. باز گفتى:نه، كه درياى مغرب مشوشست.
سعديا!سفرى ديگرم در پيشست. اگر آن كرده شود، بقيت عمر خويش بگوشه بنشينم.
گفتم:آن كدام سفرست؟
گفت:گوگرد پارسى خواهم بردن به چين كه شنيدم قيمتى عظيم دارد و از آنجا كاسه چينى به روم آرم و ديباى رومى به هند و فولاد هندى به حلب و آبگينه حلبى به يمن و برد يمانى به پارس و زان پس تركِ تجارت كنم و بدكّانى بنشينم . انصاف، از اين ماليخوليا چندان فرو گفت كه بيش طاقت گفتنش نماند.گفت:اى سعدى!تو هم سخنى بگوى از آنها كه ديده اى و شنيده، گفتم:
آن شنيدستى كه در اقصاى غور
بار سالارى بيفتاد از ستور
گفت: چشمِ تنگِ دنيا دوست را
يا قناعت پر كند يا خاكِ گور
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
🌺قناعت!
بازرگانى را شنيدم كه صد و پنجاه شتر، داشت و چهل بنده خدمتكار.شبى در جزيره كيش مرا به حجره خويش در اورد. همه شب نيارميد از سخنهاى پريشان گفتن. كه فلان انبازم به تركستان و فلان بضاعت به هندوستان و اين قباله فلان زمين است و فلان چيز را فلان، ضمين.
گاه گفتى:خاطر اسكندريه دارم كه هوايي خوشست. باز گفتى:نه، كه درياى مغرب مشوشست.
سعديا!سفرى ديگرم در پيشست. اگر آن كرده شود، بقيت عمر خويش بگوشه بنشينم.
گفتم:آن كدام سفرست؟
گفت:گوگرد پارسى خواهم بردن به چين كه شنيدم قيمتى عظيم دارد و از آنجا كاسه چينى به روم آرم و ديباى رومى به هند و فولاد هندى به حلب و آبگينه حلبى به يمن و برد يمانى به پارس و زان پس تركِ تجارت كنم و بدكّانى بنشينم . انصاف، از اين ماليخوليا چندان فرو گفت كه بيش طاقت گفتنش نماند.گفت:اى سعدى!تو هم سخنى بگوى از آنها كه ديده اى و شنيده، گفتم:
آن شنيدستى كه در اقصاى غور
بار سالارى بيفتاد از ستور
گفت: چشمِ تنگِ دنيا دوست را
يا قناعت پر كند يا خاكِ گور
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت ١٩
خشم بيش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بى وقت هيبت ببرد
نه چندان درشتى كن كه از تو سير گردند و نه چندان نرمى كه بر تو دلير شوند
درشتى و نرمى بهم در ، به است
چو فاصد كه جراح و مرهم نه است
درشتى نگيرد خردمند، پيش
نه سستى كه ناقص كند قدر خويش
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
خشم بيش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بى وقت هيبت ببرد
نه چندان درشتى كن كه از تو سير گردند و نه چندان نرمى كه بر تو دلير شوند
درشتى و نرمى بهم در ، به است
چو فاصد كه جراح و مرهم نه است
درشتى نگيرد خردمند، پيش
نه سستى كه ناقص كند قدر خويش
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت ٢٠
🌺زمان سخن گفتن!
گروهى از حكما بحضرت كسرى در، بمصلحتى سخن همى گفتند و بزرگمهر كه مهتر ايشان بود خاموش . گفتندش: چرا با ما در اين بحث سخن نگويى؟ گفت: وزيران بر مثال اطبااند و طبيب دارو ندهد جز سقيم را. پس چو بينم كه راى شما بر صواب است،مرا بر سر گفتن آن حكمت نباشد.
چو كارى بر فضول من برآيد
مرا در وى سخن گفتن نشايد
وگر بينم كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشينم گناه است
*سقيم: بيمار
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
🌺زمان سخن گفتن!
گروهى از حكما بحضرت كسرى در، بمصلحتى سخن همى گفتند و بزرگمهر كه مهتر ايشان بود خاموش . گفتندش: چرا با ما در اين بحث سخن نگويى؟ گفت: وزيران بر مثال اطبااند و طبيب دارو ندهد جز سقيم را. پس چو بينم كه راى شما بر صواب است،مرا بر سر گفتن آن حكمت نباشد.
چو كارى بر فضول من برآيد
مرا در وى سخن گفتن نشايد
وگر بينم كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشينم گناه است
*سقيم: بيمار
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت ٢١
🌺صحبت دوست
ياد دارم در ايام پيشين كه من و دوستى چون دو بادام مغز در پوستى ، صحبت داشتيم. ناگاه اتفاق ، مغيب* افتاد. پس از مدتى كه باز آمد، عتاب* اغاز كرد كه در اين مدت قاصدى نفرستادى . گفتم دريغ آمدم كه ديده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم
یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن
مغيب:پنهان شدن
عتاب: درشت گويى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگی
🌺صحبت دوست
ياد دارم در ايام پيشين كه من و دوستى چون دو بادام مغز در پوستى ، صحبت داشتيم. ناگاه اتفاق ، مغيب* افتاد. پس از مدتى كه باز آمد، عتاب* اغاز كرد كه در اين مدت قاصدى نفرستادى . گفتم دريغ آمدم كه ديده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم
یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن
مغيب:پنهان شدن
عتاب: درشت گويى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگی
حكايت٢٢
بازرگانى را هزار دينار خسارت افتاد.پسر را گفت:نبايد كه اين سخن با كسى در ميان نهى.گفت:اى پدر!فرمان تراست،نگويم ولكن خواهم مرا بر فايده اين مطلع گردانى كه:مصلحت در نهان داشتن چيست؟ گفت:تا مصيبت دو نشود،يكى نقصانِ مايه و ديگر شماتتِ همسايه.
مگوى اندوه خويش با دشمنان
كه لاحول گويند شادى كنان
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
بازرگانى را هزار دينار خسارت افتاد.پسر را گفت:نبايد كه اين سخن با كسى در ميان نهى.گفت:اى پدر!فرمان تراست،نگويم ولكن خواهم مرا بر فايده اين مطلع گردانى كه:مصلحت در نهان داشتن چيست؟ گفت:تا مصيبت دو نشود،يكى نقصانِ مايه و ديگر شماتتِ همسايه.
مگوى اندوه خويش با دشمنان
كه لاحول گويند شادى كنان
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت ٢٣
🌺حرف تو حرف!
يكى را از حكما شنيدم كه ميگفت:هرگز كسى بجهل خويش إقرار نكرده است مگر انكس كه چون ديگرى در سخن باشد،همچنان ناتمام گفته،سخن آغاز كند.
سخن را سر است اى خردمند و بن
مياور سخن در ميان سخن
خداوند تدبير و فرهنگ و هوش
نگويد سخن، تا نبيند خموش
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
🌺حرف تو حرف!
يكى را از حكما شنيدم كه ميگفت:هرگز كسى بجهل خويش إقرار نكرده است مگر انكس كه چون ديگرى در سخن باشد،همچنان ناتمام گفته،سخن آغاز كند.
سخن را سر است اى خردمند و بن
مياور سخن در ميان سخن
خداوند تدبير و فرهنگ و هوش
نگويد سخن، تا نبيند خموش
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت ٢٤
🌺نصيحت دشمن!
نصيحت از دشمن پذيرفتن خطاست، وليكن شنيدن رواست تا به خلاف آن كار كنى ، كه آن عين صواب است
حذر كن زانچه دشمن گويد آن كن
كه بر زانو زنى دست تغابن
گرت راهى نمايد راست چون تير
ازو برگرد و راه دست چپ گير
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
🌺نصيحت دشمن!
نصيحت از دشمن پذيرفتن خطاست، وليكن شنيدن رواست تا به خلاف آن كار كنى ، كه آن عين صواب است
حذر كن زانچه دشمن گويد آن كن
كه بر زانو زنى دست تغابن
گرت راهى نمايد راست چون تير
ازو برگرد و راه دست چپ گير
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگي
حكايت٢٥
مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال.
عاقلى را پرسيدند نيكبخت كيست و بدبختى چيست؟ گفت: نيكبخت آنكه خورد و كِشت و بدبخت آنكه مرد و هِشت
مكن نماز بر آن هيچ كس كه هيچ نكرد
كه عمر در سر تحصيل مال كرد و نخورد
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال.
عاقلى را پرسيدند نيكبخت كيست و بدبختى چيست؟ گفت: نيكبخت آنكه خورد و كِشت و بدبخت آنكه مرد و هِشت
مكن نماز بر آن هيچ كس كه هيچ نكرد
كه عمر در سر تحصيل مال كرد و نخورد
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
حكايت٢٧
🌺آداب سخن گفتن
جوانى خردمند از فنون فضايل حظى وافر داشت و طبعى نافر.
چندانكه در محافل دانشمندان نشستى، زبان سخن ببستى. بارى پدرش گفت:اى پسر،تو نيز انچه دانى، بگوى. گفت: ترسم كه بپرسند از آنچه ندانم و شرمسارى برم.
نشنيدى كه صوفيى مى كوفت
زيرِ نعلين خويش ميخى چند ؟
آستينش گرفت سرهنگى
كه: بيا نعل بر ستورم بند
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
🌺آداب سخن گفتن
جوانى خردمند از فنون فضايل حظى وافر داشت و طبعى نافر.
چندانكه در محافل دانشمندان نشستى، زبان سخن ببستى. بارى پدرش گفت:اى پسر،تو نيز انچه دانى، بگوى. گفت: ترسم كه بپرسند از آنچه ندانم و شرمسارى برم.
نشنيدى كه صوفيى مى كوفت
زيرِ نعلين خويش ميخى چند ؟
آستينش گرفت سرهنگى
كه: بيا نعل بر ستورم بند
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجریش #مدرسه_زندگی
حكايت ٢٨
🌺این چه حرامزاده مردمانند
سگ را گشادهاند و سنگ را بسته !
🌺یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت : این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشادهاند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود میخواهم اگر انعام فرمایی
رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود، و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند .
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
🌺این چه حرامزاده مردمانند
سگ را گشادهاند و سنگ را بسته !
🌺یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت : این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشادهاند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود میخواهم اگر انعام فرمایی
رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود، و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند .
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت ٢٩
كسى مژده پيش انوشيروان آورد،گفت: شنيدم كه دشمنِ تو را خداى، عزوجل، برداشت!
گفت: هيچ شنيدى كه مرا بگذاشت*؟!
اگر بِمُرد عدو، جاى شادمانى نيست
كه زندگانى ما نيز جاودانى نيست
*بگذاشت:باقى و زنده گذاشت
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
كسى مژده پيش انوشيروان آورد،گفت: شنيدم كه دشمنِ تو را خداى، عزوجل، برداشت!
گفت: هيچ شنيدى كه مرا بگذاشت*؟!
اگر بِمُرد عدو، جاى شادمانى نيست
كه زندگانى ما نيز جاودانى نيست
*بگذاشت:باقى و زنده گذاشت
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت ٣٠
🌺
بزرگى را در محفلى همى ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه مى نمودند . سر از جَيب تفكر برآورد و گفت:من آنم كه من دانم
كُفيت أَذى يا من يَعُدُ محاسنى
علانيتى هذه و لَم تدر ما بطن*
شخصم به چشم عالميان خوب منظرست
وَز خبث باطنم سرِ خجلت فتاده پيش
طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق
تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش
*اي كسي كه خوبي هاي مرا مي شماري، آزار دادن من كافيست،ظاهرم اين است و تو باطن من را نمي داني!
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
🌺
بزرگى را در محفلى همى ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه مى نمودند . سر از جَيب تفكر برآورد و گفت:من آنم كه من دانم
كُفيت أَذى يا من يَعُدُ محاسنى
علانيتى هذه و لَم تدر ما بطن*
شخصم به چشم عالميان خوب منظرست
وَز خبث باطنم سرِ خجلت فتاده پيش
طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق
تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش
*اي كسي كه خوبي هاي مرا مي شماري، آزار دادن من كافيست،ظاهرم اين است و تو باطن من را نمي داني!
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت ٣١
🌺
پادشاهى به كشتن بى گناهى فرمان داد ، گفت: اى ملك! به موجب خشمى كه تو را بر من است، آزار خود مجوى كه اين عقوبت بر من به يك نفس به سر آيد و بزه*آن بر تو جاويد بماند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخى و خوشى و زشت و زيبا بگذشت
پنداشت ستمگر كه جفا بر ما كرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
ملك را نصيحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست
*بزه:گناه/خطا
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
🌺
پادشاهى به كشتن بى گناهى فرمان داد ، گفت: اى ملك! به موجب خشمى كه تو را بر من است، آزار خود مجوى كه اين عقوبت بر من به يك نفس به سر آيد و بزه*آن بر تو جاويد بماند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخى و خوشى و زشت و زيبا بگذشت
پنداشت ستمگر كه جفا بر ما كرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
ملك را نصيحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست
*بزه:گناه/خطا
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت٣٢
درويشى مستجاب الدعوة در بغداد پديد امد. حجاج يوسف را خبر كردند. بخواندش و گفت: دعاى خيرى بر من كن. گفت: خدايا!جانش بستان. گفت:اين دعاى خير است ترا و جمله مسلمانان را
اى زبر دستِ زيردست آزار
گرم تا كى بماند اين بازار؟
به چه كار آيدت جهاندارى؟
مردنت به كه مردم ازارى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش
#مدرسه_زندگي
درويشى مستجاب الدعوة در بغداد پديد امد. حجاج يوسف را خبر كردند. بخواندش و گفت: دعاى خيرى بر من كن. گفت: خدايا!جانش بستان. گفت:اين دعاى خير است ترا و جمله مسلمانان را
اى زبر دستِ زيردست آزار
گرم تا كى بماند اين بازار؟
به چه كار آيدت جهاندارى؟
مردنت به كه مردم ازارى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش
#مدرسه_زندگي
حكايت ٣٣
يكى از ملوك بى انصاف پارسايى را پرسيد:از عبادتها كدام فاضل تر است؟ گفت:تو را خواب نيمروز تا در آن، يك نفس خلق را نيازارى.
ظالمى را خفته ديدم نيمروز
گفتم اين فتنه است، خوابش برده، به
وانكه خوابش بهتر از بيدارى است
آن چنان بد زندگانى ، مرده به
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
يكى از ملوك بى انصاف پارسايى را پرسيد:از عبادتها كدام فاضل تر است؟ گفت:تو را خواب نيمروز تا در آن، يك نفس خلق را نيازارى.
ظالمى را خفته ديدم نيمروز
گفتم اين فتنه است، خوابش برده، به
وانكه خوابش بهتر از بيدارى است
آن چنان بد زندگانى ، مرده به
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت٣٤
هر كه با بدان نشيند،اگر نيز طبيعت ايشان درو اثر نكند،بطريقت ايشان متهم گردد و گر بخراباتى رود بنماز كردن،منسوب شود بخمر خوردن
رقم بر خود بنادانى كشيدى
كه نادان را به صحبت برگزيدى
طلب كردم ز دانايي يكى پند
مرا فرمود:با نادان مپيوند
كه گر داناى دهرى خر بباشى
وگر نادانى،ابله تر بباشى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
هر كه با بدان نشيند،اگر نيز طبيعت ايشان درو اثر نكند،بطريقت ايشان متهم گردد و گر بخراباتى رود بنماز كردن،منسوب شود بخمر خوردن
رقم بر خود بنادانى كشيدى
كه نادان را به صحبت برگزيدى
طلب كردم ز دانايي يكى پند
مرا فرمود:با نادان مپيوند
كه گر داناى دهرى خر بباشى
وگر نادانى،ابله تر بباشى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
حكايت ٣٥
ناخوش اوازى ببانگ بلند قران همى خواند. صاحبدلى برو بگذشت،گفت:تو را مشاهره چند است؟
گفت:هيچ.گفت:پس اين زحمت خود چندين چرا همى دهى؟
گفت: از بهر خدا ميخوانم
گفت: از بهر خدا مخوان
گر تو قران برين نمط خوانى
ببرى رونق مسلمانى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي
ناخوش اوازى ببانگ بلند قران همى خواند. صاحبدلى برو بگذشت،گفت:تو را مشاهره چند است؟
گفت:هيچ.گفت:پس اين زحمت خود چندين چرا همى دهى؟
گفت: از بهر خدا ميخوانم
گفت: از بهر خدا مخوان
گر تو قران برين نمط خوانى
ببرى رونق مسلمانى
#گلستان_سعدى
#گلستان_جمعه
#سلام_تجريش #مدرسه_زندگي