شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
الحمدُ لله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی
و الحمدُ للهِ الّذی یَحلُمُ عَنّی حَتّی کَأنّی لا ذَنبَ لی

سپاس خدایی را که به من مهر می‌ورزد ، در حالی که از من بی‌نیاز است
و سپاس پروردگاری را که آن‌چنان با من بردباری می‌کند که گویی مرا هیچ گناهی نیست !

امام سجاد
فرازی از مناجات ابوحمزه ثمالی
هر آن‌که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پيمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بينی
ز روی لطف بگويش که جا نگه دارد

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
ز دست بنده چه خيزد خدا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدای آن ياری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد

غبار راه راهگذارت کجاست تا #حافظ
به يادگار نسيم صبا نگه دارد
زمانی می‌رسد که انسان دیگر جوشش عشق را حس نمی‌کند...
آن‌چه می‌ماند فقط تراژدی است.
زیستن برای کسی یا برای چیزی دیگر معنایی ندارد.
دیگر هیچ چیز معنایی ندارد جز اندیشه‌ی مردن به خاطر چیزی!

#آلبر_کامو
مسئله‌ی اصلی آن چیزی نیست که آدم به آن ایمان دارد، بلکه آن چیزی است که می‌داند. مردم خیلی زیاد ایمان دارند و خیلی کم می‌دانند !
بنابراین باید همه چیز را آزمود ،با دست‌ها سنجید و سخن از چیز‌هایی گفت که با چشمان خود دیده‌ایم ...

#برتولت_برشت
Forwarded from میراث ‌عرفا
مهار كردن هر موجودي از بيرون و مهار انسان از درون است.
مهار انسان با انديشه و قانع شدن عقل اوست.

👤حكيم ديناني🌿
@miraseorafa
‌‎ﮔﺎﻩ ‌‎ﺁن‌چه ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺎﻧﺪ، ‌‎ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ.
‌‎ﺯﻳﺮﺍ ‌‎ﺗﻨﻬﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﺳﺖ ‌‎ﮐﻪ ﺭﻫﺎﻳﯽ ﻣﯽﺑﺨﺸﺪ.

#مارگوت_بیگل
بس که آن لبخند سِحر دل‌فریبی ساخته‌است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته‌است

خاکیان بالاتر از افلاکیان می‌ایستند
عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته‌است

دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن است
اعتماد از من برای من رقیبی ساخته‌است

زهر می‌‌نوشد و من شهد می‌پندارمش
عقل ظاهر بین چه تردید عجیبی ساخته‌است

هرچه می‌بارد در این صحرا نمی‌روید گلی
چشم شور از من چه خاک بی‌نصیبی ساخته‌است

من دوای درد خود را می‌شناسم؛ روزگار
از دل بیمار من دیگر طبیبی ساخته‌است

دل به شادی‌های بی‌مقدار این عالم مبند
زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته‌است

#فاضل_نظری
من به زودی صد ساله خواهم شد... شاهد این همه تغییرات بوده‌ام. حتی جابه‌جا شدن ستارگان در گیتی، ولی تاکنون شاهد تغییراتی در این کشور نبوده‌ام.
این‌جا قانون اساسی را عوض می‌کنند، قوانین را عوض می‌کنند، هر سه ماه یک مرتبه جنگی تازه آغاز می‌شود و آخر سر می‌بینی که هنوز استعمار برقرار است. البته مطمئنم که همه جاها آسمانش همین رنگ نیست، رنگ‌های بهتر هم هست... رنگ‌های بدتر هم هست

عشق در زمان وبا
#گابريل_گارسيا_ماركز
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود

#حافظ
Forwarded from میراث ‌عرفا
اگر از عرش افتد کس، اُمید زیستن دارد

کسی کز طاق دل اُفتاد، از جا بر نمی خیزد!

👤مولانا صائب تبريزي🌹
@miraseorafa
بالای سر هر داستان عاشقانه‌ای، این تفکر، هر چند وحشتناک و نادانسته، آویزان است که چگونه پایان می‌یابد. درست به این می‌ماند که در عین سلامت و نیرو، بکوشیم به مرگمان فکر کنیم.
تنها تفاوت میان پایان عشق و پایان زندگی این است که: حداقل در مورد دوم، خیالمان راحت است، این آسایش خاطر را داریم که بعد از مُردن چیزی حس نخواهیم کرد. در مورد عشق چنین آسایشی وجود ندارد، چه کسی می‌داند که پایان یک رابطه، لزوما پایان عشق و قطعا پایان زندگی نیست.

جستارهایی در باب عشق
#آلن_دوباتن
در قید غمم٬ خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم٬ قوت فرياد کجایی؟

#حزین_لاهیجی
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود

#شهریار
واقعاً چه چیزی بهتر از این‌که شب، در حالی‌ که باد به شیشه‌ها می‌کوبد و چراغ هم روشن است، آدم کنار آتش بنشیند و کتابی بخواند.
آدم هیچ دغدغه‌ای ندارد...
ساعتها می‌گذرد...بی‌حرکت در سرزمین‌هایی که جلوی چشمت ظاهر می‌شوند می‌گردی؛ فکرت با خیال آکنده می‌شود و ماجراها را دنبال می‌کنی یا حتی وارد جزئیاتشان می‌شوی. فکرت با ماجراها هم یکی می‌شود؛انگار تویی که لباس آن‌ها را به تن داری!

مادام بواری
#گوستاو_فلوبر
+ می‌خواهم حکم کنم سرت را ببرند؛ چه وصیت داری؟
- هیچ
+ کسانت اینجا هستند؛ پسرت را می‌خواهی ببینی؟
- نه
+ زنت را چه؟
- نه
+ مادرت؟
- نه
+ چرا؟ قلب در سینه نداری؟
گل‌محمد لبخندی زد.
+ از چه می‌خندی؟
گل محمد پلک‌ها را فروبست و گفت:
- از پا افتادنِ مرد، دیدنی نیست!

کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود

#حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود